در شماره 5 ماهنامه حضور، ضمن بررسی پیشینهی «ناتوی فرهنگی» در جنگ سرد، اشارهای داشتیم به آرایش دوبارهی این لشکر فکری فرهنگی برای مبارزهی نرم با اسلام.
دیدیم که غرب چگونه پس از پایان جنگ سرد، تمام تجربیات و تجهیزات خود را به میدان جنگ تمام عیار با اسلام و جمهوری اسلامی (به عنوان خیمهی فرماندهی جهان اسلام) آورد و مدل ناتوی فرهنگی را برای این مبارزه بازسازی نمود.
سرویسهای اطلاعاتی غرب در همین راستا اقدام به تأسیس مراکزی تحت پوشش بنیادهای فرهنگی-تحقیقاتی و در واقع برای ساماندهی پیادهنظامی از روشنفکران و روزنامهنگاران و . . . نمودند. این مراکز نقش حلقهی اتصال مخالفین داخل با ضدانقلاب خارج از کشور را ایفا میکنند.
همچنین برمبنای کتاب «جنگ سرد فرهنگی» اثر خانم فرانسس ساندرس، دیدیم که در امریکا برخی از دانشگاهها به مراکزی مانند سیا و پنتاگون به طور رسمی و نیمه رسمی، سرویسهای تحقیقاتی میدهند. این امر از مسائل آشکار جامعهی آمریکاست. به عنوان نمونه، دانشگاه »استانفورد« پروژههای تحقیقاتی پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) را انجام میدهد و دانشگاه «برکلی» و »هاروارد« به سازمان سیا سرویس میدهند. «دانشگاه کلمبیا» نیز در شمار دانشگاههایی است که بسیاری از پروژههای تحقیقاتی خود را به سفارش و زیر نظر سازمان سیا انجام میدهد . در این مقاله، به معرفی تعدادی از این مراکز میپردازیم.
منبع: کتاب «براندازی در سکوت» ، مرتضی قمری وفا، انتشارات کیهان.
سرویس تاریخ تحولات سیاسی معاصر
? احسان یار شاطر و دایرهالمعارف ایرانیکا
ویژگی هایی چون ضدیت با اسلام ، پیروی از فرقه ضاله بهائیت ، ارادت به صهیونیسم بینالملل و عضویت در شبکه جهانی فراماسونری موجب شد تا دولت امریکا ، احسان یارشاطر را مناسبترین کاندیدا برای تصدی پست ریاست »مرکز ایرانشناسی« تشخیص دهد و او را رسما در این مقام به کار گیرد. به این ترتیب یارشاطر موظف شد تا تمامی توان خود را در خدمت به کانونهای قدرت وابسته به جریان جهانی سلطه و تحقق اهداف امپریالیسم و صهیونیسم جهانی به کار گیرد و با سازماندهی عناصر مورد نظر غرب ، مجموعهای به نام »دایرهالمعارف ایرانیکا« را تهیه و تدوین کند و به تعبیر دیگر با استفاده از عناصر غربی بیگانه با تمدن و فرهنگ اصیل ایران اسلامی و تعدادی از روشنفکران وابسته و عناصر سادهاندیش ایرانی در امریکا، برای ملت مسلمان ایران »دانشنامه« تدوین نماید.
یارشاطر شخصا در مورد چگونگی پرداختن به دایرهالمعارف ایرانیکا و سوابق آن میگوید : « من از دوران تحصیل در دانشکده متوجه این نقص بودم که مرجع دقیق و قابل اعتماد برای تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران در دسترس نیست . . . این انگیزهای شد تا درصدد جلب همکاری عدهای از دانشمندانی که محقق مسائل ایران در نقاط مختلف دنیا بودند ، برآیم و با کمک آنان شالودهی دانشنامهای را بنیان بگذارم که آخرین اطلاعات درباره ایران را به صورتی منظم و مستند و در خور اعتماد با ذکر مراجع ارائه دهد ... ».
اما پژوهش و جستجو در زمینه منابع مالی »ایرانیکا« ما را به این نتیجه میکشاند که در عرصهی تهیه و تدوین این دایرهالمعارف ، مسائل بسیاری در پس پرده و پنهان از چشم مردم وجود دارد . یارشاطر و دوستانش تأمین اعتبار و تعیین بودجه مجموعه دایرهالمعارف ایرانیکا از سوی امریکا را محصول علم دوستی و روحیهی دانشپروری این دولت معرفی میکنند . اما شواهد موجود نشان میدهد که این کمک ، بیشتر از اینکه نتیجه دانشپروری و علم دوستی دولت امریکا باشد، بخشی کوچک از طرح بسیار گسترده و برنامه از پیش تدوین شده تهاجم فرهنگی غرب علیه ایران اسلامی است.
احسان یارشاطر در گفتگویی با نشریه ایران تایمز ، چاپ خارج از کشور ، بودجه مجموعه دایرهالمعارف ایرانیکا را 35 میلیون دلار اعلام کرد. یارشاطر همواره در مصاحبهها و سخنرانیهایش بر این نکته تأکید دارد که دولت امریکا در اوج ماجرای گروگانگیری حاضر شد تا به او و طرح دایرهالمعارف ایرانیکا کمک کند و این توافق را دلیل دانشپروری این دولت میداند . در حالی که کمک به یارشاطر و همکارانش در آن شرایط ، این نکته را ثابت میکند که دولت امریکا بیشتر از مبارزه سیاسی ، درصدد مبارزه فرهنگی با ایران انقلابی و اسلامی است و از یارشاطر به عنوان یک ژنرال مهاجم فرهنگی سود می برد .
یارشاطر در مورد محلهای تأمین بودجه ایرانیکا میگوید : « هزینههای دانشنامه [ایرانیکا] از سه محل تأمین میشود؛ بنیاد علوم انسانی دانشگاه کلمبیا ، مؤسسات و افراد فرهنگدوست [!!]، تأمین محل کار و آب و برق و برخی وسایل دیگر و همچنین پرداختها و نظارت در امور مالی دانشنامه [نیز] بر عهده دانشگاه کلمبیاست ... »
در امریکا برخی از دانشگاهها به مراکزی مانند سیا و پنتاگون به طور رسمی و نیمه رسمی ، سرویسهای تحقیقاتی میدهند. این امر از مسائل آشکار جامعه امریکاست . به عنوان نمونه ، دانشگاه استانفورد پروژههای تحقیقاتی پنتاگون ( وزارت دفاع آمریکا ) را انجام میدهد و دانشگاه برکلی و هاروارد به سازمان سیا سرویس میدهند . دانشگاه کلمبیا نیز در شمار دانشگاههایی است که بسیاری از پروژههای تحقیقاتی خود را به سفارش و زیر نظر سازمان سیا انجام میدهد . این وابستگی از نکاتی است که همکاران یارشاطر نیز بدان معترف هستند. یکی از اعضای بنیاد کیان و از مرتبطین فعال تحریفنامهی ایرانیکا که ضمنا از دوستان نزدیک یارشاطر است در سفری به ایران ، در این زمینه اذعان میکند که دانشگاه کلمبیا تحت نظارت سازمان سیا میباشد.
این دانشگاه که در ایالت نیویورک قرار دارد ، دارای کرسی ایرانشناسی است . این کرسی را دولت آمریکا در سال 1340 ایجاد کرده و از آن زمان تاکنون ریاست آن با احسان یارشاطر است . دانشگاه کلمبیا از منابع اصلی تأمین بودجه 35 میلیون دلاری دانشنامه ایرانیکا به شمار میرود .
منبع دیگر تأمین هزینههای ایرانیکا تشکیلاتی به نام بنیاد علوم انسانی است . این مؤسسه نیز با سازمان سیا ارتباط دارد . بنیاد علوم انسانی یک مؤسسه دولتی امریکایی است . این همان مؤسسه ای است که یارشاطر آن را مظهر علم دوستی و دانشپروری دولت امریکا معرفی میکند و مینویسد : « از این مؤسسه تقاضا کردم که برای نشر دایرهالمعارف و برای ادامه آن کمک کند و باید عرض کنم که این یک نشانی از علم دوستی و بیطرفی و بی نظری اینگونه مؤسسات در امریکاست که تقاضای من مصادف بود دقیقا با گروگانگیری در ایران . . . اینها با کمال خوشرویی تقاضای مرا پذیرفتند و الان شش سال است که کمک اصلی مالی برای اداره دایرهالمعارف از جانب این مؤسسه تأمین میشود . . . البته یکی دو مؤسسه دیگر از جمله مرکز مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا هم کمک میکند . گذشته از آن یکی از افراد نیکوکار و علمدوست یعنی ابوالفتح محوی که در سوئیس سکونت دارد به این کار کمک میکند. و وقتی آقای محوی شنیدند که یکی از شرایط مؤسسه آمریکایی آن است که از منابع دیگری هم کمک به این مؤسسه برسد ، ایشان آمادگی خود را اعلام کردند و الان چهارسال متوالی است که به طور منظم هر سال کمک مالی برای اداره دایرهالمعارف میکنند و نظیر این کمک را همان مؤسسه امریکایی علاوه بر کمک اصلی خودش میپردازد ».
احسان یارشاطر در مصاحبهای با ماهنامه »آرش« چاپ خارج کشور ، برخی از منابع مالی »ایرانیکا« را بدین شرح معرفی میکند : « تا حال چند مؤسسه فرهنگی ایرانی مثل بنیاد محوی ، بنیاد کیان ، بنیاد میراث ایران و عدهای از افراد وطندوست ایرانی در این مقصود کمک کردهاند . مثلا در فرانسه ، دانشنامه ایرانیکا [از کمک] میرحسین زنگنه برخوردار شده است ... » .
احسان یارشاطر تعلق خاطر ویژهای به صهیونیسم بینالملل دارد ، تا جایی که برخی از دوستان قدیمیاش ، از جمله سعیدی سیرجانی وی را »یک یهودی صهیونیست« مینامیدند. او همکاران خود در مرکز ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا را عمدتا از میان یهودیان و عناصر صهیونیست انتخاب میکند و رفتارهایی از خود بروز میدهد که موجب شده است تا صهیونیستهای پر نفوذ امریکایی بر روی او حساب ویژهآی باز کنند . نگاهی به اسامی همکاران وی نشان دهنده علاقه و اعتماد او به صهیونیستهاست . حدود نیمی از دستیاران و معاونین یارشاطر از مستشرقین غربی می باشند که در میان آنها عناصر شناخته شده سازمان سیا نظیر »استیل ولان« و »پردزاکتور شهر« و »جان والبریج« دیده میشوند . همچنین چهرههای ضدانقلاب ایران همچون داریوش آشوری و احمد اشرف از دستیاران دائمی وی هستند. داریوش آشوری یکی از اعضای جریان روشنفکری ایران است که اعتقادات صهیونیستی خود را علنا به نمایش می گذاشت و در جراید روزگار ستمشاهی مقالات و مطالبی علیه حرکت رهاییبخش مردم فلسطین می نوشت .
او در زمره مأموران و حقوق بگیران سازمان جاسوسی »موساد« است که بارها به اسرائیل سفر کرده و پس از هر سفر ، سلسله مقالاتی را در دفاع از صهیونیسم انتشار داده است.
? بنیاد محوی
یکی از بنیادهای ظاهرا «خیریه ـ فرهنگی» فعال در خارج از کشور ، «بنیاد محوی» نام دارد که توسط یکی از وابستگان محمدرضا پهلوی به نام «ابوالفتح محوی» ایجاد گردیده است. تشکیلات «محوی» بر اساس آئیننامه مصوب خود، علیالظاهر حق دخالت در هیچگونه فعالیت سیاسی را ندارد، اما عملا در خدمت اهداف سیاسی قرار گرفته و به یکی از پایگاههای مهم ضد انقلاب مبدل شده است و بسیاری از هزینههای نهادها و نشریههای ضد انقلابی، و بخش اعظم مخارج سفر روشنفکران وابسته مقیم داخل کشور به سرزمینهای اروپایی و ایالات متحده امریکا و صورتحساب هتل و پذیرایی و حتی پول جیبی آنان را پرداخت مینماید.
این بناید در سال 1983 میلادی برابر با 1361 شمسی، با نام بنیاد ترویج فرهنگ ایران در کشور سوئیس به وجود آمده و در شهرهای ژنو و لزوان به ثبت رسیده است. بر اساس مدارک ثبت شده، مرکز این بنیاد و محل استقرار دفاتر مرکزی آن در شهر «ژنو» قرار دارد، اما حوزه عمل و عرصه فعالیت آن، تمام کشورهای جهان، به ویژه مناطقی که به نوعی با «ایران» و «ایرانی» سر و کار دارند، معین شده است.
تشکیلات محوی «بنیاد عامالمنفعه غیر انتفاعی و غیر سیاسی است» و کلیه امور آن زیر نظر یک هیأت امنای سه نفره و یک دبیرکل اداره میشود. مؤسس این بنیاد «ابوالفتح محوی» نام دارد و اعضای هیأت امنای آن را دکتر ذبیحالله صفا (استاد سابق دانشگاه تهران و عضو لژهای ماسونی «مهر» و «وفا»)، کامران احد و محمود اسفندیاری تشکیل میدهند. مقام دبیرکلی بنیاد محوی را ناصرالدین پروین، داماد ابوالفتح محوی بر عهده دارد.
«ابوالفتح محوی» فرزند «ابتهاج السلطنه محوی» و پسر خاله محمدرضا پهلوی است. خویشاوندی و نسبت او به خاندان پهلوی را منابع خارجی هم تأیید کردهاند و یکی از جاسوسان امریکایی، مستقر در پایگاه تهران او را از خویشاوندان ملکه پهلوی (مادر محمدرضا) معرفی میکند. وی در سالهای قبل از انقلاب، مالک شرکتهای ایرانی هلیکوپتر و رییس سازمان هواپیمایی پارس و سهامدار عمده صنایع هواپیماسازی ایران بود و نمایندگی انحصاری شرکتهای «بوئینگ» و «آلیسون اینجین» در ایران را بر عهده داشت. «محوی» افزون بر نسبت فامیلی با خاندان پهلوی دارای عنوان «پیشخدمت مخصوص» محمدرضا شاه بود و به عنوان «دلال محیت» وسایل عیش و نوش و خوشگذرانی او را فراهم میآورد.
«احمد علی مسعود انصاری» که افزون بر داشتن پیوند فامیلی نزدیک با فرح، در شمار نزدیکترین دوستان محمدرضا و فرح پهلوی قرار داشت، و از اعضای ثابت محافل و مجالس بسیار خصوصی آنها بود، «ابوالفتح محوی» را دلال اسلحه معرفی میکند و اعتقاد دارد که او ثروت کلان و بیحسابش را از همین راه به دست آورده است: «. . . محوی بیشتر اوقات را در سوئیس میگذراند و میشود گفت که ساکن سوئیس بود، اما در هر حال از دوستان نزدیک شاه به شمار میرفت. وی دلال اسلحه بود و از همین راه ثروت کلانی به دست آورده بود ...»
همین شخص «بنیاد فرهنگی محوی» را سرپوش اینگونه فعالیتهای «محوی» میداند و آن را وسیلهای برای استتار فعالیتهای تجاری ناسالم او معرفی مینماید و مینویسد: «. . . او اخیرا بنیادی هم به نام «بنیاد محوی» درست کرده که ظاهرا هدف این بنیاد ، معرفی و بزرگداشت فرهنگ ایرانی است . . . اما به طور قطع این بنیاد فرهنگی، پوششی برای روابط او میباشد ...»
مسئله سوءاستفادههای «ابوالفتح محوی» از موقعیتش در دربار و نزدیک با محمدرضا پهلوی، موضوعی نیست که در چارچوب جوامع ایرانی مطرح باشد. این امر بسیار فراتر از جوامع ایرانی رفته و به مجامع بینالمللی نیز راه یافته است. تا جایی که روزنامه »لوس آنجلس تایمز» در یکی از شمارههای خود «ابوالفتح محوی» را اینگونه معرفی میکند: «از میان ایرانیان که ثروت زیادی به دست آوردند و تحت حمایت شاه سوءاستفادههای فراوانی کردهاند، ابوالفتح محوی از بالاترین درجه برخوردار است. او به عنوان دوست نزدیک شاه، دلال فروش کامپیوترهای ارتش، اسلحه و هواپیما و راکتور اتمی است . . . ابوالفتح محوی با تشکیل شرکتهایی در پاناما و برمودا سرمایهگذاریهای زیادی کرده . . . قبلا او در معامله شرکت پانآمریکن با شرکت نفت ملی ایران و استاندارد اویل ایندیانا برای نفت فلات قاره اقداماتی کرده بود و همچنین بعدها وارد معامله هواپیماهای نظامی ، به وسیله شرکت نورثروپ شد و حتی دلالی زیادی بابت فروش هواپیماهای f5 به دست آورد ... در سال 1975 کمیسیون فرعی سنای آمریکا به تحقیق درباره پرداخت حق کمیسیون توسط شرکتهای امریکایی به کشورهای خارجی پرداخت که دراین تحقیق مشخص شد که مبلغ 45 میلیون دلار نصیب ابوالفتح محوی شده است».
«ابوالفتح محوی» یکی از «پدرخواندههای» پرقدرت «مافیای ایران» بود. او به اتفاق ارتشبد خاتمی (فرمانده وقت نیروی هوایی و شوهرخواهر شاه) و »سپهبد خادمی» (رییس سازمان هواییمایی ملی ایران) و تیمسار سرتیپ علی رفعت، تشکیلات «مافیای هواپیمایی ایران» را اداره میکرد.
مسئله حضور تشکیلات «مافیا» در ایران، امری ساخته و پرداخته اذهان عمومی و محصول شایعات نیست. این حضور کاملا واقعیت داشته است، تا جایی که «ارتشبد حسین فردوست» ـ متولی امور اطلاعات و جاسوسی رژیم پهلوی ـ آن را تأید میکند، و «فیلیکس آقایان» نماینده فرمایشی ارامنه ایران در رژیم پهلوی و دوست بسیار صمیمی محمدرضا پهلوی را به عنوان رییس کل مافیای ایران معرفی مینماید و به نبرد قدرت و درگیری خاصی که پیرامون مسئله خرید کلان شکر بین «فیلیکس آقایان» نماینده «مافیا» و «شاپور ریپورتر» عضو ارشد «انتلیجنس سرویس» مطرح بود، اشاره میکند.
بر اساس اسناد و مدارک موجود، عضویت «ابوالفتح محوی» در «مافیای هواپیمایی ایران» موضوعی اثبات شده است، و علاوه بر مدارک و شواهد داخلی، اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی امریکا در تهران هم بر صحت آن گواهی میدهند.
پایگاه سازمان جاسوسی سیا مستقر در تهران، ابوالفتح محوی را در شمار «رابطین خوب» و افرادی که میکوشند تا به هر صورت «منشاء خدمت یا خدماتی برای دولت امریکا باشند» دستهبندی میکند و گزارشهایی پیرامون نقش و جایگاه او در هرم حاکمیت پهلوی، به دفتر مرکزی «سیا» ارسال داشته است.
و اما تشکیل مجلس سخنرانی برای اساتید خاص و عناصر و سرکردگان ضدانقلاب، بخش مهمی از فعالیتهای بنیاد محوی است. سران این بنیاد قسمتی از توان خود را مصروف جهت دادن به علوم انسانی در دانشگاهها میکند و با ترتیبدادن برنامه ویژهای با نام «سخنرانی ماهانه» و گردآوری برخی از اساتید و مبلغان ادبیات معاصر، سعی در تأثیرگذاری بر مجموعه ادبیات غیر رسمی کشور دارند. بنیاد محوی از شهریور ماه 1368 برنامه سخنرانیهای ماهانه را در دستور کار خود گذشته و تاکنون برای افرادی چون دکتر باستانی پاریزی (استاد دانشگاه تهران)، دکتر محمد دبیرسیاقی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) ، دکتر محمد ترابی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) دکتر احمد تمیمداری (استاد دانشگاه و مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان) و چند تن دیگر از اساتید دانشگاههای ایران، برنامههای ویژهای ترتیب داده است.
نکته جالب در عرصه فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی بنیاد محوی، همگامی و همراهی این بنیاد با آخرین تحولات و برنامههای امپریالیستی است. به عنوان مثال از روزی که تئوری استحاله و خط بازگشت و نفوذ در دستور کار کانونهای ضد انقلابی قرار گرفت، بنیاد محوی هم خود را با آن تطبیق داد و موضوعات سخنرانی و سخنرانان ماهانه این بنیاد در ارتباط با این نظریه تعیین میشود. نگاهی به متن سخنرانی فریدون تنکابنی، نویسنده تودهای و فراری این نکته را اثبات میکند. او که تا چندی پیش صحبت از مبارزه خشن و رودررویی صریح با جمهوری اسلامی میکرد، اینک هوادار نظریه استحاله شده و در سخنرانی خود ایرانیان مقیم خارج از کشور را به بازگشت به ایران و نفوذ در مجامع و محافل و نهادها و سازمانها تشویق میکند و از آنان میخواهد تا در جهت استحاله جمهوری اسلامی ایران به کشور بازگردند و با نظام اسلامی همکاری کنند!
تنکابنی در قسمتی از سخنرانی خود میگوید: «به گمان من فعالیتهای فرهنگی و هنری ایرانیان خارج از کشور اگر در رابطه تنگاتنگ و ارگانیک با فعالیتهای داخل کشور نباشد کاری خواهد بود پوچ و بیهوده و برای جامعه ایرانی بیگانه. «فرع» فقط در پیوند با «اصل» میتواند زنده و پویا باشد و جدا از آن میپژمرد و میمیرد...»
اتخاذ اینگونه مواضع و بروز چنین رفتارهایی نشان میدهد که پرداختن بنیاد محوی به مقوله فرهنگ و هنر و ادبیات تنها با هدف بسترسازی برای فعالیتهای سیاسی ضد انقلاب و وابستگان به کانونهای قدرت دنبال میشود. در راستای همین سیاست نفوذ و استحاله، سرکردگان بنیاد محوی، تعامل با داخل کشور را آغاز کردهاند و میکوشند تا در مطبوعات داخل کشور جای پایی برای خود ایجاد نمایند که متأسفانه این تلاش آنان از رهگذر حاکمیت جو تساهل و تسامح بر ارگانهای مسئول و سازمانهای متولی امور فرهنگی کشور در دوران موسوم به اصلاحات، با موفقیتهایی نیز همراه بوده است. متأسفانه دامنه این تساهل و تسامح تا آن حد گسترده شد که یکی از کتب ناصرالدین پروین ـ دبیرکل بنیاد محوی ـ در لیست نامزدهای کتاب برگزیده سال 1378 قرار میگرد. غفلت حاکم بر نهادهای مسئول، مهمترین نقطه امید کانونهای امپریالیستی در برخورد با انقلاب اسلامی است. برای نشان دادن اهمیت موضوع، توجه به بخشی از نوشتههای «آموس پرل موتر» سردبیر مجله آمریکایی و صهیونیستی مطالعات استراتژیک مفید است:« آمریکا نباید از بودجههایی نظیر بودجه بیست ملیون دلاری تصویب شده در کنگره، در کار انجام عملیات مخفی سود جوید. بلکه باید از این وجوهات برای تبلیغات روانی به مقیاس وسیع و دستیازی به فعالیتهای فکری به پشتیبانی از قدرتهای اسلامی ضد بنیادگرای عرفی منش(سکولار) و گروه های معتقد به جدایی دین و دولت سود جوید».
? مرکز مطالعات و تحقیقات مسائل ایران (سیرا)
مرکز مطالعات و تحقیقات مسائل ایران که به صورت اختصاری »سیرا« نامیده میشود ، یکی از نهادهای وابسته به کانونهای امپریالیستی است که چند ماه پس از پیروزی انقلاب ، یعنی در سال 1980 میلادی توسط چند تن از عوامل و عناصر وابسته در شهر واشنگتن تشکیل شد. از میان عناصر تشکیل دهنده »سیرا« میتوان از »علی اکبر مهدی« دانشیار جامعه شناسی دانشگاه ایالتی »وزلین اوهایو« و «رئیس انجمن جامعه شناسان ایرانی مقیم ایالت میشگا » نام برد .
علیاکبر مهدی که این تشکیلات به ریاست او ایجاد شد ، »سیرا« را کانونی تحقیقاتی معرفی میکند که در حوزهی پژوهشی ایران و خاورمیانه فعالیت دارد . این مرکز ظاهرا غیرانتفاعی است و بودجه و هزینههای خود را از طریق حق عضویت اعضا که ماهانه 20 تا 70 دلار است ، تأمین میکند.
در این میان هوشنگ امیراحمدی خود را مؤسس و بنیانگذار اصلی »سیرا« معرفی میکند و میگوید : « ... من از بنیانگذاران اولیه و اصلی »سیرا« بودم و اصولا من بودم که موجبات رشد آن سازمان را به وجود آوردم . چون بیش از ده سال مدیرعامل سیرا بودم ... »
امیراحمدی از سال 1371 با برقراری ارتباط بین دیپلماتهای ایرانی سازمان ملل متحد، ارتباط با داخل کشور را آغاز کرد و هر ساله کوشید تا این ارتباطات را گسترش و عمق بیشتری ببخشد . امیراحمدی در سال 1374 سمیناری با عنوان «گذر از سیستم ولایت فقیه به کثرتگرایی» ترتیب داد که در آن نمایندگانی از طیفهای مختلف ضد انقلاب حضور داشتند.
اجلاس بعدی »سیرا« در تاریخ 9 فروردین 1375 با عنوان »ایران و نظم نوین جهانی« در شهر »کاونتری« انگلستان تشکیل شد. مهمترین سخنران این اجلاس »فرد هالیدی« (استاد روابط بینالملل دانشگاه لندن) بود که تحت عنوان »ایران پس از آخوندیسم« سخنرانی کرد .
»سیرا« تشکیلاتی است که از لحاظ طیفبندی اجتماعی در شمار نیروهای شدیدا غربگرا قرار دارد و اعضای آن از پژوهشگران و اساتید رشتههای علوم اجتماعی و سیاسی هستند . این سازمان در ابتدا به صورت محدود فعالیت میکرد ، اما اندک اندک بر دامنه فعالیتهای خود افزود و کوشید تا به صورتی گسترده در عرصه روابط دیپلماتیک ایران و امریکا خودنمایی کند.
»سیرا« از سال 1364 برای خود یک مرکزیت و هیأت اجرایی ایجاد کرد که هم اکنون با 10 عضو فعالیت میکند و هر دو سال یکبار یکی ا ز اعضای هیأت اجرائیه را به عنوان مدیر اجرایی خود انتخاب میکند . اولین مدیر اجرایی »سیرا« هوشنگ امیراحمدی بود . او تاکنون چندین بار عهدهدار این سمت شده است . او از ابتدای تأسیس سیرا ، همواره عضویت هیأت اجرائی را داشته است تا جایی که محافل بینالمللی امیراحمدی را به عنوان مسئول این بنیاد میشناسند .
از جمله برنامههای مشکوک و بسیار پیچیده »سیرا« ارتباطگیری فوقالعاده نزدیک و فعال این تشکیلات با عناصر دانشگاهی ، بویژه اساتید دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، دانشگاه شهید بهشتی ، دانشگاه زنجان و . . . بوده است . برخی از عوامل شرکت کننده در سمینار ننگین و خفتبار برلین همچون مهرانگیز کار و عزتالله سحابی و بسیاری از اعضای کانون نویسندگان ایران و ایرانسرای فردوسی نیز دارای ارتباطات نزدیک و برنامههای کاری با »سیرا« و هوشنگ امیراحمدی هستند .
از دیگر فعالیتهای »سیرا« برگزاری سمینارهایی در زمینه مسائل ایران به صورت سالیانه در دانشگاههای اروپا و امریکاست . در این سمینارها عدهای از عناصر ضد انقلاب با تحلیلها و سخنرانیهای خصمانه و اغلب بیمحتوا به فعالیت علیه جمهوری اسلامی میپردازند؛ به عنوان مثال در سمینار هشتم »سیرا« در سال 1369 فیلمی هتاکانه علیه امام خمینی پخش شد و در سمینار 1377، »منافقین« با اجازه مسئولین این سمینار که ریاست آن بر عهده امیراحمدی بود، اقدام به نمایش چند فیلم علیه مقامات جمهوری اسلامی، از جمله علیه حجتالاسلام والمسلمین خاتمی (رئیسجمهور وقت) کردند .
از جمله مسائل همیشگی این سمینار پخش اعلامیههای خصمانه علیه انقلاب میباشد ، این مسئله تا آن حد چشمگیر است که حتی هفته نامهی »کیهان سلطنتطلب« چاپ لندن سمینار »سیرا« را در شمار تندترین سمینارها علیه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه معرفی کرده است .
? بنیاد مسا
مهمترین و اصلیترین فعالیت مرکز مطالعات خاورمیانه(MESA) ، برگزاری کنفرانسهای سالانه در دانشگاهها و مراکز پژوهشی آمریکاست. این مرکز در شهر واشنگتن قرار دارد و با نام اختصاری مسا نیز شناخته میشود. ریاست این بنیاد را احسان یارشاطر، بهایی مقیم آمریکا بر عهده دارد.
? بنیاد پر
بنیاد »پر« از دیگر مراکزی است که در آمریکا به موازات دیگر بنیادهای پیشبینی شده در سناریوی تهاجم فرهنگی، به دفاع از فرهنگ غربی مشغول است. این تشکیلات در سال 1364 در شهر واشنگتن تأسیس شد. هیأت مدیره نشریه »پر« (ارگان این بنیاد) از عناصری همچون حسین مشاوری، خسرو ناقد، بیژن نامور، رامین احمدی، پروین شکیبا، علی سجادی و محمود گودرزی تشکیل شده است. بنیاد »پر« برخلاف مراکز مشابه، کلمهی غیرسیاسی را در توصیف خود بکار نبرده و در ارگان آن، مقالات سیاسی آشکاری بر ضد نظام اسلامی و ملت ایران به چاپ میرسد. بنیاد »پر« با انتشار نشریه، چاپ کتاب، برگزاری شبهای شعر، مراسم بزرگداشت عناصر شبهروشنفکر غربی و برپایی جلسات سخنرانی و کنفرانسهای مختلف سعی میکند مبانی ارزشی فرهنگ مردم ایران را مورد هدف قرار دهد. بنیاد »پر« در جذب عناصر داخلی، فعالیت محسوسی دارد و تلاش میکند جدا از روشنفکرنمایان وابسته، افراد دیگر را نیز با ترغیب انگیزههای علمی و تحقیقاتی به خود جذب کند.
نویسنده :« سردبیر » ساعت 10:0 صبح روز چهارشنبه 86 اسفند 15